داشتم برای آجان تلگرام نصب میکردم. آجان تلفظ ترکیِ آقاجان یا همون آقاجونه. من و مهدی و کیمیا بهش میگیم آجان اما نسل جدید بهش میگن دَدی.
رسیدم به اون قسمتی که باید فرست نیم و لست نیم انتخاب میکردم. یه لحظه شک کردم. گفتم چی بذارم. رفتم دیدم دایی ایمیلشو با اسم کوچیکش درست کرده. منم همونو نوشتم. مامان گفت یه حاجی اولش میذاشتی. بهنظرم یکم عجیب میشد اگه اسم تلگرام یکی حاج حسین باشه. بعد به این فکر کردم آخرین باری که یکی آجانو فقط با اسم کوچیکش صدا کرده کِی بوده.
نه حاج حسین نه دَدی نه آجان نه هیچ چیز دیگهای.
فکر کنم خیلی سال میگذره از اون زمانی که خودش بوده. حسین خالی . نه شوهر کسی بوده نه پدر کسی و نه پدربزرگ کسی. الان خودش نیست. الان یه آدمه با کلی لیبل و اسم که نتیجهٔ نقشایی بوده که طی این همه سال عهده دارشون بوده. یه جورایی انگار همه حسینو فراموش کردن. همه یادشون رفته که یه آدمی بوده به این اسم.
آدمی که زندگی خودشو داشته و اوقاتشو با سر و کله زدن با نوههاش نمیگذرونده. آخر هفتهها با دوستاش میرفته بیرون نه اینکه منتظر بشینه تو خونه تا لشکر بچههاش و عروس و داماداش و بچههای اونا بریزن سرش و حقوق بازنشستگیشو غارت کنن.
در مقابل ما علیو داریم. علی خالی. امروز مرد. نه شوهر کسی بود نه پدر کسی و نه پدربزرگ کسی. مکه هم نرفته بود که بهش بگن حاج علی. با اسم «علی» به دنیا اومد. «علی» زندگی کرد و «علی» مرد. انقدر تنها بود و تو زندگی تنها نقشی که بازی میکرد نقش خودش بود که نمیدونن دقیقاً کی سکته کرده و برای همیشه از این دنیا رفته.
من تردید دارم بین حسین بودن یا علی بودن.
من همیشه از لیبل خوردن متنفر بودم و تنها لیبلی که تو این سالها قادر به تحملش بودم دانشآموز بوده و باشگاهو بهخاطر این ادامه ندادم چون متنفر بودم از اینکه هر جملهای که میخواستن بگن اولش یه ورزشکار/ژیمناست/تکواندوکار به ریشم میبستن.
علاوه بر این من خودخواه هم هستم. نمیتونم خودمو تصور کنم در حالی که تو خونه منتظر بچهم و نوم و بقیه نشستم و غذا درست کردم و قبلش رفتم خوراکیهای مورد علاقهٔ نوهمو خریدم تا وقتی برسه خوشحال بشه. من نمیخوام کسی خود منو یادش بره و صرفاً مامان یا مادربزرگ یا گِرَنی (Granny) کسی باشم.
اما میترسم از اینکه روزی برسه که منم بمیرم و کسی نباشه که جنازهمو پیدا کنه و قبرم بشه کاناپهٔ نارنجی جلوی تلویزیون خونهم.
درباره این سایت