قسمت هشتم فصل دومِ 13 Reasons why جسیکا و الیویا دارن با هم حرف میزنن که الیویا میگه اگه هانا میاومد و همه چیو بهم میگفت شاید همه چیز یه جور دیگه پیش میرفت. جسیکا جواب میده که شاید واسش سخت بوده و با نگهداشتن همهٔ اون حرفا تو خودش میخواسته از خودش محافظت کنه و این نشون دهندهٔ شجاعتشه. اما مامان هانا میگه که نگهداشتن درد نشوندهندهٔ شجاعت نیست. این حسکردن و مواجهشدن باهاشه که جسارت میخواد.
اما میدونید چیه؟ درسته که مواجهشدن با درد شجاعت بیشتری میخواد اما نگهداشتنش سختتره. وقتی که میخوای با اون درد کوفتی مواجه بشی یه پتک برمیداری اون دیوار کوفتیو که دورت کشیدیو میشکنی و لتس فیس ایت. مرگ یه بار شیون هم یه بار.
اما وقتی ترجیح میدی به جای نقاب شجاعت، نقاب بزدلی رو صورتت باشه داستان فرق میکنه. اگه موقع مواجه شدن تو یه بار تا سر حد مرگ درد میکشی، موقعی که تصمیم میگیری اون لعنتی رو تا ابد پیش خودت نگه داری هر روز میمیری. هر روز یه خط رو دیوار روحت میکشی و روزشماری میکنی واسه اون روزی که از شر همه چی خلاص بشی. روزات خلاصه میشه تو زل زدن به اون پتک طلایی و حسرت اینکه جرئت برداشتنشو نداری و شبات تو کابوس روزایی که اگه پتکو برداری و دیوارو بشکنی واقعی میشن. اینجوری میشه که چارهای نداری جز یه گوشه نشستن و مردن.
درباره این سایت